داریوش دوست دارم

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست


متن شعر ضيافت هاي عاشق داريوش.ميميرم براش

ضيافتهاي عاشق را خوشا بخشش خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق ... براي گم شدن دريا

 

چه در يايي ميان ماست .... خوشا ديدار ما درخواب
چه اميدي به اين ساحل ..... خوشا فرياد زير آب

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن .... خوشا از عاشقي مردن

 

اگر خوابم اگر بيدار .... اگر مستم اگر هوشيار
مرا ياراي بودن نيست .... تو ياري كن مرا اي يار

 


تو اي خاتون خواب من ... من پربسته را در ياب
مرا همخانه کن تا صبح ...نوازش کن مرا تا صبح


هميشه خواب تو ديدن دليل بودن من بود
چراغ راه بيداري اگر بود از تو روشن بود


ضيافتهاي عاشق را خوشا بخشش خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق ... براي گم شدن دريا


نه از دور و نه از نزديك .... تو از خواب آمدي اي عشق
خوشا خود سوزي عاشق ..... مرا آتش زدي اي عشق
 

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن .... خوشا از عاشقي مردن

نويسنده: محمد | تاريخ: شنبه 27 آبان 1391برچسب:داريوش,متن شعر داريوش,ضيافت هاي عاشق,داريوش دوست دارم, | موضوع: <-PostCategory-> |

تقديم به دوست داران داريوش
     

 


ادامه مطلب
نويسنده: محمد | تاريخ: شنبه 27 آبان 1391برچسب:عكس داريوش,داريوش,عاشقان داريوش,داريوش,داريوش دوست دارم, | موضوع: <-PostCategory-> |

عكس هاي قديمي داريوش


 

نويسنده: محمد | تاريخ: شنبه 27 آبان 1391برچسب:عاشق داريوش,عكس داريوش,داريوش,داريوش دوستت دارام, | موضوع: <-PostCategory-> |

شقايق

 
:: شقایق ::
 

 اوایل کنسرت بود همه بی صبرانه منتظر داریوش  بودند  که باز  برایشان  بخواند طبق گفته  کارگردان هنری کنسرت  قرار شد همراه با خواندن داریوش چراغهای صحنه روشن شود وقتی نوبت داریوش شد از   خواندنش خبری نبود  کار گردان بعد از چند ثانیه  تردید چراغ صحنه را روشن کرد صورت مرد اسطوره ای  را همه دیدند که  از اشک  خیس بود  اما او بی هیچ کم وکاستی و  پر احساستر از همیشه  خواند او از شقایق خواند ...........

دلم مثل دلت خونه شقایق                   چشام دریای بارون شقایق

مثل مردن می مونه دل بریدن               ولی دل بستن آسونه شقایق

شقایق درد من یکی دو تا نیست               آخه درد من از بیگانه هانیست

کسی خشکیده خون من رو دستاش         که حتی یه نفس از من جدا نیست

شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

شقایق این جا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه

عذای عشق غصه ش جنس کوه دل ویرون من جنس شیشه

شقایق آخرین عاشق تو بودی تو مردی و پس از تو عاشقی مرد

تو رو  آخر سراب و عشق و حسرت ته گلخونه های عاشقی برد

شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

 دویدیم ودویدیم و دویدیم                به شب  های پر از قصه رسیدیم

 گرفتن سر نوشتامون رو تقدیر             ولی ما عاقبت از هم بریدیم

شقایق جای تو دشت خدا بود            نه تو گلدون نه توی قصه ها بود

حالا از تو فقط این مونده باقی                که سالار تموم عاشقایی

شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

شقایق وای شقایق گل همیشه عاشق

بله این ماجرا و کلا احساسات زیادی که  داریوش موقع خوندن این  ترانه  دارد .  باعث شد  دوستان !!! شروع  به شایعه سازی  کنند  که داستان شقایق از این قرار   است که داریوش عاشق یه دختری به نام شقایق  بود  و  اون بر اثر حادثه ای از بین رفت  و داریوش مو قع خوندن این ترانه یاد عشقش می افتد   !!!!!!!!!!!!!!!!!! یا شایعاتی مانند این  !!! البته  انقدر در  زندگی خصوصی  داریوش سوال وجود دارد  که ما بالاخره نفهمیدیم این ما جرا ها  را راست گفته اند یا دروغ؟؟؟!!!!

 

..........................................................................................................

 

 

 

 

آهنگ فرید زلاند  که آن را در ۱۹ سا لگی ساخت  چه خوش ماندگار شد و به همراه  آن شعر بی نظیر  اردلان سرفراز وقتی که  این   ترانه  رو نوشت حتی خود گل شقایق  نیز تا اون  موقع  نمی دانست چقدر عاشقان روی او حساب میکنند . واما  مرد اسطوره ای  که این   شعر و آهنگ  را برای  همیشه به تاریخ پیوند زد.... !

 

 

 

نويسنده: محمد | تاريخ: شنبه 27 آبان 1391برچسب:شقايق,داريوش, | موضوع: <-PostCategory-> |

اينم نيايش داريوش كه خودم عاشقشم

خدایم آه ای خدایم
آه ای خدایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمی پرسم چرا این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کز غم مرگ صدا را
به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گل های به خون غلتیده سوگند
به مادر سوگوار جاودانه
که داغ نوجوانان دیده سوگند
خدایا حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشی درگذار است
به فکر قتل عام لاله ها باش
که خواب گل به گل کابوس خار است
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان
الهی کیفرم را میپذیرم
که از تو ذات خود را پس بگیرم
کمک کن تا که با ناحق نسازم
برای عشق و آزادی بمیرم
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم

نويسنده: محمد | تاريخ: جمعه 26 آبان 1391برچسب:داريوش,نيايش,عاشق داريوش, | موضوع: <-PostCategory-> |

از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست...

برای گفتن من . شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم را
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم . گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن . در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
از دست عزیزان چه بگویم . گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن . در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
دیری است که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منرل تو فاصله ای نیست
روبروی تو کیم من ؟ یه اسیر سرسپرده
چهره تکیده ای که تو غبار آینه مرده
من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه . من خسته . پایه پل
ای که نزدیکی مثل من به من اما خیلی دوری
خوب نگاه کن تا ببینی چهره درد و صبوری
کاشکی میشد تا بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا . از خودم بیش از تو خسته ام
ببین که خسته ام . غرور سنگم اما شکستم
کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکسته ام
تو بخونی یا بدونی از خودم بیش از تو خسته ام
ببین که خسته ام . تنها غروره . عصای دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق . من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیالی . من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی زانوی خسته امو تا کرد
زیر بار با تو بودن . یه ستون نیمه جونم
این که اسمش زندگی نیست . جون به لبهام میرسونم
هیچی جز شعر شکستن . قصه فردای من نیست
این ترانه زواله . این صدا . صدای من نیست
ببین که خسته ام . تنها غروره . عصای دستم
کاشکی میشد تا بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا . از خودم بیش از تو خسته ام
ببین که خسته ام . غرور سنگم اما شکستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق . من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیالی . من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی زانوی خسته امو تا کرد

نويسنده: محمد | تاريخ: جمعه 26 آبان 1391برچسب:عاشقان داريوش,از دست عزيزان چه بگويم,داريوش, | موضوع: <-PostCategory-> |